روزگـــــــــار مــــــــــــــــن....
غـــــــــــرق دردم، ولی می خندم
خنـــــــــــــــــده ای که تلخیش را فقط خودم می دانم و خدای من
بـــــــــــــــــدتر از ناله ی کودک از مادر بریده شده
عمــــــــــــــــــــق درد من دیدنی نیست
تـــــــــــــــــلاش بیهوده نکن برای دلداری دادنم
اگـــــــــــــــــــــــر راست میگویی مرا بشناس
بهانـــــــــــــــــه هایم را...
لــــــــــــــج کردنم را...
بچـــــــــــــه شدنم را...
کــــــــــــــج خلق شدنم را...
تــــــــــــــــــــو اصلا میدانی با خود درگیر بودن یعنی چی
؟؟
دل شکستـــــــــــــــه یعنی چی؟؟
غـــــــــــــــــم یعنی چی؟؟
ایــــــــــــــــــــــن است سهم این روزهای مــــــــــن ...
« خوشبختی » در زندگی من
مثال آن توپ قلقلی است که چنان زمینش زدند
که سالها است پایین نیامده
و فقط خدا میداند ، کجا افتاده است و کی می آید.....!!!
دست مریزاد پروردگارم
چه پوست کلفتی برایم آفریدی ...
که تاب تازیانه سرنوشت را بیاورد
چه دل صبوری به سینه ام سپرده ای ...
که شده گورستان آرزوهایم
و چه شانه هایی ...
که این چنین بارسنگینی را بدوش میکشند و نمیشکنند
و چه چشمان منتظری که باید ببینند و نخواهند
وچه گوش هایی که ...
نصیحت نصیحتگران زاهد امروز ،
دنیاپرست دیروز را باید بشنوند
بازهم میگویم « الحمدلله »
در آن روزی که دل را آفریدند
زبهرش جامه ای از غم بریدند
وز آن روزی که غم را آفریدند
دل ما را برایش نیک دیدند
همه ی غمها در آن مآوا گزیدند...
.
ヽ☂`ヽ
``☂`
``☂`